مشق عشق

دل نوشته

مشق عشق

دل نوشته

شکسته خاطر

ای شکسته خاطره من 

روزگارت شادمان باد 

ای درخت پر گل من 

نو بهارت ارغوان باد


باز جمعه شد و دلتنکی من آغاز.

خدایا نمی دانم این چه حسی است که در دلم به یادگار گذاشتی.

دیروز شادی و هیجان را دوباره در چهره خود دیدم مشغول به کاری شدم که دوستش دارم و می دانم که این کار را از تو دارم خدایا تو حافظ من و خیر خواه منی

پس...

عاشقانه و با صدای بلند می گویم : دوستت دارم خدا

آرزوی پاکم را مستجاب فرما

یادشت در ذهن

چه خوب یادم هست عبارتی که در ییلاق ذهنم وارد شد:

وسیع باش

تنها

آرام 

سر به زیر

و ...  سخت

محرم دل

هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

وان که این کار ندانست در انکار بماند

اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن

شکر ایزد که در پرده پندار بماند

 

عصر زیر بارون داشتم قدم میزدم که پیام کوتاهی از دوستم اومد حالمو پرسید به ازغم دلم گفتم و اون در جواب از بی امیدی من گفت . در جوابش شوخی ساده ایی کردم که ناگاه نوشت برای خودم متاسفم که با تو دوست شدم دیدار به قیامت. نمیدانم آیا موضوع عوض کردن برای این که طرف مقابل در غصه شما شریک نشود این گونه جوابی دارد؟ خدایا من چه کردم که تنهایی را جزایم قرار داری.....

خددددااااااا

روز سخت...

اگه عشق همینه اگه زندگی اینه نمیخوام دیگه چشمام دنیا رو ببینه

امروز خیلی بر من سخت گذشت مثلا قرار بود امروز جشن عقدم باشه ولی .......

امروز اومدم سر کار تا یادم بره چی به سرم اومد ولی هر ماشین عروسی رد میشد بغض گلومو پاره میکرد. حاله عجیبی داشتم از یک طرف دوباره متولد شدم و از یک طرف غم بزرگی که هر کار میکنم نمیتونم باهاش کنار بیام . امروز برای همه شادی بود ولی برای من روز سخت و پر از یاد آوری خاطرات . امروز برایم روز حاجت گرفتن بود تا از خدا بپرسم و بدانم چه بود دلیل این سرنوشتم خدایا ......

یا عافیت از چشم فسون سازم ده

یا آنکه ، زبان شکوه پردازم ده

یا درد و غمی که داده‌ای، بازش گیر

یا جان و دلی که برده‌ای ، بازم ده

زندگی دوباره

ای دل چه اندیشیده ای در عذر آن تقصیرها
زان سوی او چندان وفا ، زین سوی تو چندین جفا
چندان دعا کن غم مخور ، چندان بنال کدر شبها
از سوی او آید ندا گر مجرمی بخشیدمت
زین سوی آمرزیدمت فردوس تا بیدار من
خامش رها کن این دعا

دیروز معجزه ای برایم رخ داد که نمی دانم جزا کدام کار خوبم بود. 

در حال رانندگی در جاده بودم که ناگهان ماشینم با دیواره سمت چپ جاده برخورد کرد و از زمین بلند شد و مثل توپ در هوا شرو ع به چرخ زدن کرد به قول شاهدان پنچ دور در هوا چرخ زدم و با دو ماشین دیگر هم برخورد کردم سر انجام با فاصله پانصد متر ماشین از حرکت ایستاد . ماشین کاملا از بین رفت و همگان با تعجب نگاهم میکردند که فقط دست چپم زخمی شده وخداوند از نو مرا به دنیا بازگرداند. خدایا از تو متشکرم خدا منه رو سیاه را ببخش که حتی لیاقت شکر گذاری تو را هم ندارم


گردون مرا ز محنت هستی رها نخواست


مرگم رسیده بود ولیکن خدا نخواست


آمد اجل که از غم دل وا رهاندم


اما زمانه از غم و رنجم رها نخواست

دیدن

دو چیز در زندگی افسونم میکند :

آبی اسمان که میبینم و میدانم که نیست. و

خدایی که نمی بینم و میدانم که هست

رفتن

برای بازگشت دیگر دیر است . برای رفت حرکت لازم است. برای دوباره عاشق شدن دل و جرات نگاه کردن لازم است. و هر حرکتی به تحرکی نیاز دارد و تحرک دلیل بودن. عشق تنها  دلیل بودن است اری تنها دلیل بودن را باید جستجو کرد باید کشت تا پیدا شود. و خود جستجو کردن هدف است . برای هدف نیز حرکت نیاز است و نیروی آن همان امید است . امید به یافتن........ یافتن چیزی که بدان عاشق شوی. و آن چیز باید ارزش تو را داشته باشد.پس باید انقدر در جستجوی معشوق خود باشی تا زندگی کنی را در کنارش بیابی زندگی ابدی.....